Farsi Dictionary

Touch

دست زدن به ، لمس كردن ، پرماسيدن ، زدن ، رسيدن به ، متاثر كردن ، متاثر شدن ، لمس دست زني ، پرماس ، حس لا مسه.

Touch me not ish

گل حنا، امر ممنوعه ، مغرور.

Touchhole

سوراخ جاي فتيله در توپهاي قديمي.

Touchline

(در فوتبال) خط اطراف زمين فوتبال.

Touchstone

سنگ محك ، معيار.

Touchy

زود رنج ، نازك نارنجي ، حساس ، دل نازك.

touch up

لمس کردن

Keyword

Criteria