Farsi Dictionary

Total

كل ، كلي ، تام ، مطلق ، مجموع ، جمع ، جمله ، سرجمع ، حاصل جمع ، جمع كردن ، سرجمع كردن.

Total

كل ، جمع كل ، كامل.

Total function

تابع كامل.

Totalisator

ماشين جمع زني ، ماشين ثبت شرط بندي اسب دواني.

Totalism

(totalitarianism=) رژيم حكومت متمركز در يك قدرت مركزي.

Totalitarian

يكه تاز، وابسته بحكومت يكه تازي ، داراي حكومت مطلقه وديكتاتوري.

Totalitarianism

(totalism=) رژيم حكومت متمركز در يك قدرت مركزي.

Totalitarianize

تبديل بحكومت يكه تاز كردن ، بصورت حكومت مطلقه و استبدادي اداره كردن.

Totality

كليت ، كلي ، مقدار كلي ، تماميت ، مجموع.

Totalizator

ماشين جمع زني ، ماشين ثبت شرط بندي اسب دواني.

Totalize

كلي كردن ، كامل كردن ، جمع زدن.

Totalizer

ماشين جمع زني ، ماشين ثبت شرط بندي اسب دواني.

Totally

سربسر، جمعا، بطور سرجمع ، رويهمرفته ، كاملا ، كلا.

Keyword

Criteria