Farsi Dictionary

Tor

صخره بلند، تپه پرسنگ.

Tora

تورات ، شريعت موسي.

Torah

تورات ، شريعت موسي.

Torch

مشعل ، چراغ قوه ، مشعل دار كردن.

Torch singer

خواننده شعر احساساتي وعاشقانه.

Torch song

شعر احساساتي وعشقي.

Torchbearer

مشعل دار.

Torchlight

نور مشعل ، هواي گرگ وميش ، وابسته به نور مشعل.

Torchwood

(گ.ش.) درخت صمغ بلساني.

Tore

قاش زين ، قرپوس زين ، گچ بري ، چنبري ، علف بلند، مرتع ، چنبر، زمان ماضي فعل.raet

Toreador

قهرمان گاو باز سوار بر اسب.

Torero

گاوباز پياده.

Toreutics

فن حكاكي وقلم زني (بر روي فلز).

Toric

هلا لي ، چنبري.

Torii

مدخل معبد، طاق مدخل معبد.

Torment

زجر، عذاب ، شكنجه ، ازار، زحمت ، عذاب دادن ، زجر دادن.

Tormentor

زجر دهنده ، عذاب دهنده.

Torn

(اسم مفعول tear)، پاره شده ، درهم دريده.

Tornadic

گردبادي.

Tornado

توفان ، هيجان ، گردباد، طغيان.

Toroid

سطح ايجادشده از خط مارپيچي ، مارپيچي.

Toroid

چنبره.

Toroid magnetic core

هسته مغناطيسي چنبره اي.

Torose

متورم ، برجسته ، شكم داده ، (گ.ش.) استوانه اي شكل و داراي برجستگي هاي متناوب.

Torpe

استعاره ، معني مجازي ، طعنه.

Torpedo

اژدر، ماهي برق ، با اژدر خراب كردن.

Torpedoboat

(نظ.) ناو اژدرافكن.

Torpid

خوابيده ، سست ، بيحال ، بي حس.

Torpidity

حالت بيحالي ، حالت سستي ، ايست ، كرختي.

Torquate

طوقه دار، طوقي.

Torque

گشتاوري ، نيروي گردنده درقسمتي از دستگاه ماشين ، نيروي گشتاوري ، چنبره ، طوق ، طوقه.

Torque

گشتاور، نيروي پيچشي.

Torrent

سيل ، سيل رود، جريان شديد، سيل وار.

Torrid

حاره ، زياد گرم ، حاد، سوزاننده ، سوزان ، محترق ، بسيار مشتاق.

Torridity

سوزاني ، داغي.

Torridness

سوزاني ، داغي.

Torsade

يراق يا ريسمان تابيده.

Torsion

پيچش ، پيچ خوردگي ، انقباض ، پيچي.

Torso

پيچ يا تاب خوردن ، تاب گشت ، خاصيت تاب گشت.

Tort

شبه جرم ، اسيب ، ضرر.

Torte

كيك تخم مرغ وشكر ومغز گردو.

Tortellini

خوراك رشته فرنگي پر از چاشني جوشانده.

Torticollis

(طب) كجي مادرزادي گردن ، گردن كجي.

Tortilla

نان ذرت مكزيكي.

Tortious

(حق.) وابسته به شبه جرم ، زيان اور، مضر، موذي.

Tortoise

لا ك پشت ، سنگ پشت ، ادم كندرو.

Tortricid

(ج.ش.) پروانه بيد درشت اندام ، وابسته به پروانه بيد

Tortricidae

(ج.ش.) پروانه بيد درشت اندام ، وابسته به پروانه بيد

Tortrix

(ج.ش.) پروانه بيد درشت اندام ، وابسته به پروانه بيد

Tortuosity

پيچ وخم ، انحناء.

Tortuous

درشكن ، پيچاپيچ ، غير مستقيم ، پيچ وخم دار، فريبكار.

Torture

شكنجه ، عذاب ، زجر، عذاب دادن ، زجر دادن.

Torturer

شكنجه دهنده.

Torturous

زجر دار، متضمن زجر وشكنجه ، طاقت فرسا.

Torus

طبق ، ماهيچه ، گچ بري بزرگ هلا لي ته ستون.

Tory

عضو حزب محافظه كار انگليس ، وابسته به حزب محافظه كار.

Toryism

اصول وعقايد حزب محافظه كار، محافظه كاري.

torn down

پاره کردن

torpor

مرگ کاذب

torrential

سيلابي

Keyword

Criteria