زبان ، زبانه ، شاهين ترازو، بر زبان اوردن ، (باit) گفتن ، داراي زبانه كردن.
كام وزبانه.
سرزنش كردن ، زخم زبان زدن ، فحش كاري.
لكنت زبان داشتن ، گير كردن زبان ، لكنت زبان.
كلمه يا عبارت داراي تلفظ دشوار.
بي زبان ، گنگ.
زبان مانند.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains