Farsi Dictionary

Tide

جريان ، عيد، كشند داشتن ، جزر ومد ايجاد كردن ، اتفاق افتادن ، كشند.

Tide table

نمودار جزر ومد ياكشند.

Tideland

زمين ساحلي دستخوش جزر ومد.

Tideless

بي كشند، بدون جزر ومد، بي جزر ومد، بي فصل ، بيموقع.

Tidemark

اثر جزر ومد، اثر سيل ، ميله شاخص جزر ومد، كشندنشان.

Tidewaiter

مامور گمرك لب دريا، در انتظار فرصت ، مترصد فرصت.

Tidewater

اب جزر ومد كه بخشكي ميرسد، (مج.) خط ساحلي ، كشند اب

Tideway

مسيرجزر و مد، روگاه جزر و مد، كشند راه.

tides

جزر و مد

Keyword

Criteria