Tide |
جريان ، عيد، كشند داشتن ، جزر ومد ايجاد كردن ، اتفاق افتادن ، كشند. |
Tide table |
نمودار جزر ومد ياكشند. |
Tideland |
زمين ساحلي دستخوش جزر ومد. |
Tideless |
بي كشند، بدون جزر ومد، بي جزر ومد، بي فصل ، بيموقع. |
Tidemark |
اثر جزر ومد، اثر سيل ، ميله شاخص جزر ومد، كشندنشان. |
Tidewaiter |
مامور گمرك لب دريا، در انتظار فرصت ، مترصد فرصت. |
Tidewater |
اب جزر ومد كه بخشكي ميرسد، (مج.) خط ساحلي ، كشند اب |
Tideway |
مسيرجزر و مد، روگاه جزر و مد، كشند راه. |
tides |
جزر و مد |