Farsi Dictionary

Thy

مال تو، ات ، ت (مثل لباست وخانه ات).

Thyestean

ادمخوار.

Thyestes

(افسانه يونان) فرزند پلوپس وبرادر اتريوس.

Thyme

(گ.ش.) اويشن ، صعتر.

Thymey

(thymy) اويشني ، اويشن دار.

Thymic

اويشني ، وابسته به غده تيموس.

Thymus

(تش.) غده تيموس.

Thymy

(thymey) اويشني ، اويشن دار.

Thypatron

لا مپ گازي ، تايراترون.

Thyristor

تاريستون.

Thyroid

سپرديس ، سپرمانند، وابسته بغده درقي.

Thyrsoid

داراي گل اذين خوشه اي.

Thyrsus

(يونان باستان) نيزه اي كه سر ان ميوه كاج ويا شاخه انگور نصب شده ، (گ.ش.)گل اذين خوشه اي.

Thyself

خودت ، خودتو.

thymus gland

غده تيموس

Keyword

Criteria