Farsi Dictionary

Through

(thru=) از ميان ، از وسط، از توي ، بخاطر، بواسطه ، سرتاسر، از اغاز تا انتها، كاملا ، تمام شده ، تمام.

Through

ازميان ، از طريق ، بواسطه ، در ظرف ، سرتاسر.

Throughither

(throughother) دستپاچه ، پريشانحال.

Throughother

(throughither) دستپاچه ، پريشانحال.

Throughout

سراسر، تماما، از درون و بيرون ، بكلي.

Throughput

توان عملياتي ، حاصل كار.

Keyword

Criteria