Farsi Dictionary

Thick

كلفت ، ستبر، صخيم ، غليظ، سفت ، انبوه ، گل الود، تيره ، ابري ، گرفته ، زياد، پرپشت.

Thick and thin

در هر حال ، در دشواري وسهولت ، راسخ.

Thick film circuit

مدار غشايي ضخيم.

Thick skinned

پوست كلفت ، بي احساس.

Thick witted

كودن ، خشك مغز، بي ذوق.

Thicken

كلفت كردن ، ستبر كردن ، ضخيم كردن ، پرپشت كردن ، كلفت تر شدن ، غليظ شدن.

Thickener

ضخيم ساز، غليظ كننده ، پرپشت كننده.

Thicket

بيشه ، درختزار انبوه.

Thicketed

پوشيده شده بوسيله جنگل ودرخت زار.

Thickety

بيشه زار، بيشه مانند.

Thickheaded

احمق ، نادان ، كم هوش ، خرف.

Thickish

(thickly) نسبتا ضخيم ، نسبتا انبوه.

Thickly

(thickish) نسبتا ضخيم ، نسبتا انبوه.

Thickset

انبوه ، پرپشت ، تنگ هم ، تنگ ، كلفت ، قطور.

Thickening

سفت شدن - کلفت شدن

thicker

ضخيم تر

Thickness

ضخامت

Keyword

Criteria