وابسته به تماشاخانه ، تلاتري ، در خور تماشا.
تماشاخانه گرايي ، پيروي از روش تماشاخانه ، تماشاخانه مسلكي.
تماشاخانه اي كردن ، بصورت تاتر در اوردن ، بروي صحنه اوردن.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains