Farsi Dictionary

Tang

(در چاقو وچفت ولولا وغيره) زبانه ، زبانه دار كردن ، بوي تند، مزه تند، رايحه تند، نيش.

Tangelo

(tangerine=) (گ.ش.) نارنگي.

Tangency

حالت مماس ، حالت جيبي (jaybee).

Tangent

مماس ، تماس ، خط مماس ، جيب.

Tangent

مماس ، تانژانت.

Tangerine

(گ.ش.) نارنگي.

Tangible

قابل لمس ، محسوس ، پر ماس پذير، لمس كردني.

Tangle

درهم وبرهم كردن ، درهم پيچيدن ، گرفتار كردن ، گير افتادن ، درهم گير انداختن ، گوريده كردن.

Tanglement

گرفتاري ، اشفتگي ، گره ، گير، گوريدگي.

Tangly

گوريده ، گيردار، پر گرفتاري ، درهم وبرهم ، ژوليده.

Tango

رقص تانگو، رقص چهار ضربي اسپانيولي ، تانگو رقصيدن.

Tangram

معماي چيني.

Tangy

زبانه دار، داراي مزه تند.

tangential

مماسي

Tangentially

در حاشيه - مماسي

Keyword

Criteria