Farsi Dictionary

Tally

چوبخط، حساب ، جاي چوبخط، برچسب ، اتيكت ، نظير، قرين ، علا مت ، نشان ، تطبيق كردن ، مطابق بودن ، باچوبخط حساب كردن.

Tally

شمردن ، تطبيق كردن ، شمارش ، شمارشگر.

Tallyho

صداي شكارچي در موقع ديدن روباه ، اهاي ، كالسكه سريع السير مسافري ، اهاي گفتن.

Tallyman

حسابدار، فروشنده اقساطي.

Keyword

Criteria