Farsi Dictionary

Tack

ميخ سرپهن كوچك ، پونز، رويه ، مشي ، خوراك ، ميخ زدن ، پونز زدن ، ضميمه كردن.

Tacker

ميخ زننده ، كوك زننده ، جوش دهنده.

Tackle

اسباب ، لوازم كار، طناب وقرقره ، گلا ويز شدن با، نگاه داشتن ، از عهده برامدن ، داراي اسباب و لوازم كردن ، بعهده گرفتن ، افسار كردن.

Tacky

چسبناك ، رنگ ورو رفته ، نخ نما، كهنه.

tackling

مقابله

tacky

زنگ ورو رفته

Keyword

Criteria