Farsi Dictionary

Tab

صورتحساب ، هزينه ، برگ ، باريكه ، حساب ، شمارش ، باريكه دادن به ، نوار زدن به ، نشاندار كردن ، گلچين كردن.

Tab

جدول بندي ، زاءده ، صورت حساب.

Tabanid

(ج.ش.) خرمگس ، مگس سگ.

Tabard

شنل روي زره سلحشوران.

Tabasco

سوس فلفل دار.

Tabby

حرير موجدار، اعتابي ، گربه ماده ، زن نمام.

Tabernacle

خيمه ، پرستشگاه موقت ، مرقد، جايگزين شدن.

Tablature

نوعي علا ءم موسيقي ، شرح روشن و نمودار، تصوير خيالي ، تصور، تجسم بصورت وضوح ، مقطع ، تصوير، نقاشي.

Table

ميز، سفره ، خوان ، لوح ، جدول ، ليست ، فهرست ، (در مجلس) از دستور خارج كردن ، معوق گذاردن ، روي ميز گذاشتن ، در فهرست نوشتن ، كوهميز.

Table

جدول ، ميز، مطرح كردن.

Table comparator

مقايسه كننده نوارها.

Table d'hote

خوراك رسمي و روزانه مهمانخانه.

Table linen

دستمال سفره ، روميزي.

Table look up

مراجعه به جدول.

Table talk

صحبتهاي خصوصي و غير رسمي در سر ميز غذا، مفاوضه.

Table tennis

بازي پينگ پنگ ، تنيس روي ميز.

Tableau

پرده نقاشي ، تابلو، دور نماي نقاشي ، جدول.

Tablecloth

سفره ، روميزي.

Tableland

فلا ت ، زمين هموار و مسطح.

Tablesalt

نمك طعام.

Tablespoon

قاشق سوپخوري.

Tablespoonful

بقدر يك قاشق سوپ خوري.

Tablet

لوح ، لوحه ، صفحه ، تخته ، ورقه ، قرص ، بر لوح نوشتن.

Tableware

لوازم ميز يا سفره ، ظروف سفره ، كارد و چنگال.

Tabloid

خلا صه شده ، تلخيص شده ، چكيده ، روزنامه نيم قطع و مصور

Taboo

(tabu) تابو، حرام ، منع يا نهي مذهبي ، حرام شمرده.

Tabor

دمبك ، تبيره ، تنبور، طبل ، تنبور زدن ، تبيره زدن.

Taborer

(taborin)(tabouret)(taboret)(tabourer) تبيره زن.

Taboret

(taborin)(tabourer)(taborer) (tabouret) تبيره زن.

Taborin

(tabourer)(tabouret)(taborer) (taboret) تبيره زن.

Tabourer

(taborin)(tabouret)(taboret) (taborer) تبيره زن.

Tabouret

(taborin)(tabourer)(taborer) (taboret) تبيره زن.

Tabret

(مو.) طبل كوچك ، تبيره.

Tabu

(taboo) تابو، حرام ، منع يا نهي مذهبي ، حرام شمرده.

Tabula rasa

مرحله فرضي فكري خالي از افكاروتخيلا ت ، فكر ساده وبدون تصور اطفال ، سپيد لوح.

Tabular

جدولي ، فهرستي ، تخته اي ، لوحي ، كوهميزي.

Tabular

جدولي.

Tabulate

جدول بندي كردن.

Tabulate

جدول بندي كردن ، فهرست كردن ، مسطح كردن ، تخت كردن ، تخت ومسطح ، هموار.

Tabulating

جدول بند، جدول بندي.

Tabulation

جدول بندي.

Tabulation

جدول بندي ، تنظيم بصورت جدول ، تسطيح.

Tabulator

(درمورد ماشين تحرير) جدول بند.

Tabulator

جدول بند، جدول نويس.

Tabaristan

طبرستان

tableaux

پرده نقاشي

tabulated

جدول

Keyword

Criteria