Farsi Dictionary

Syne

(اسكاتلند) تاكنون ، تا اين وقت ، تاحال ، قبل.

Synecdoche

(بديع) ذكر جزء واراده كل ، هم دريافت.

Synecologic

وابسته به بوم شناسي گروهي ، داراي عقيده به استمرار.

Synecology

بوم شناسي گروهي.

Syneresis

اتحاد دو حرف ، همگرفت.

Synergetic

داراي اشتراك مساعي ، همكاري كننده ، كمك كننده ، ممد.

Synergic

داراي اشتراك مساعي.

Synergic

هم تلا ش ، با اشتراك مساعي.

Synergism

هم نيروزاد، (فيزيولوژي) همكاري ، كار توام ودسته جمعي.

Synergistic

مربوط به همكاري ، همكاري كننده ، هم نيروزادي.

Synergy

هم نيروزايي ، كار توام ، اشتراك مساعي ، همكاري ، ياري.

Synesis

توافق معاني ، ارتباط مفاهيم ، ربط معاني.

Synesthesia

هم رنجي ، احساس سوزش يادرد در يك عضو بدن در اثر وجود درد در عضو ديگر بدن ، احساس متقارن.

Synesthetic

وابسته به همرنجي.

Keyword

Criteria