Farsi Dictionary

Synchro

همگام ساز.

Synchronic

(synchronous=)همگاه ، همزمان ، هموقت.

Synchronism

همگاهي ، همزماني ، هم وقتي ، ايجاد همزماني ، انطباق.

Synchronization

همگاه سازي ، همگاهي ، همزماني ، تقارن ، منطبق.

Synchronization

همگامي ، هم زماني.

Synchronize

همگاه بودن ، همزمان كردن ، از حيث زمان باهم مطابق كردن ، انطباق زماني داشتن.

Synchronized

همگام شده.

Synchronizer

همگام كننده.

Synchronizer

دستگاه همزمان كننده همگاهگر، همزمانساز.

Synchronous

هم زمان ، همگاه ، واقع شونده بطور هم زمان.

Synchronous

همگام ، هم زمان.

Synchronous computer

كامپيوتر همگام.

Synchronous machine

ماشين همگام.

Synchronous multiplexor

تسهيم كننده همگام.

Synchronous operation

عمل همگام.

Synchronous system

سيستم همگام.

Synchronous transmission

مخابره همگام.

Synchrony

همگاهي ، هم زماني ، انطباق ، تقارن ، هم عصري ، هم اهنگي

Synchrotron

دستگاه تقويت وتسريع ذرات بار دار الكتروني.

synchronise

همگام سازي

Keyword

Criteria