Farsi Dictionary

Symbol

نشان ، علا مت ، نماد، رمز، اشاره ، رقم ، بصورت سمبل دراوردن.

Symbol

نماد، مظهر.

Symbol manipulation

دستكاري نمادها.

Symbol stringe

رشته نمادي.

Symbol table

جدول نمادها.

Symbolic

نمادي ، كنايه اي.

Symbolic

نمادي ، نمادين ، رمزي ، نشان دار، علا مت دار، حاكي ، دال بر.

Symbolic address

نشاني نمادي.

Symbolic coding

برنامه نويسي نمادي.

Symbolic language

زبان نمادي.

Symbolic logic

منطق نمادي.

Symbolic logic

منطق رمزي.

Symbolic notation

نشانگذاري نمادي.

Symbolic programing

برنامه نويسي نمادي.

Symbolism

نماد، نمايش بوسيله علا ءم ، مكتب رمزي ، نشان پردازي.

Symbolist

نويسنده ياهنرمندي كه بسبك سمبوليك اثاري خلق ميكند، نمادگر، نماد ساز، نمادپرداز.

Symbolization

نماد اوري ، نماد پردازي ، نماد سازي ، دلا لت (بر)، استعمال علا ءم ونشانهاي رمزي.

Symbolize

نشان پردازي كردن ، نماپردازي كردن ، حاكي بودن از.

Symbolizer

نشان پرداز، نمادگر.

Symbology

مبحث مطالعه علا ءم ونشانه هاي رمزي ، نماد شناسي.

symbolise

حاکي بودن از

Keyword

Criteria