Farsi Dictionary

Swan

(ج.ش.) قو، دجاجه ، متعجب شدن ، پرسه زدن ، اظهار كردن.

Swan dive

شيرجه.

Swan song

واپسين عمل يا اثر يا گفتار، صداي قو، بانگ خدا حافظي ، وداع.

Swanherd

قوچران.

Swank

سرحال وچابك ، جست وخيز كن ، قروغمزه امدن ، ناز وعشوه ، خودفروشي ، عالي ، شيك وباشكوه.

Swannery

محل پرورش قو.

Swansdown

پرنرم وظريف قو.

Swanskin

پوست قو، پرهاي نرم قو.

Keyword

Criteria