Farsi Dictionary

Swam

(زمان ماضي فعل swim)، شناكرد.

Swami

مرتاض هندي ، رهبر مذهبي هندي ، مرشد.

Swamp

سياه اب ، مرداب ، باتلا ق ، در باتلا ق فرو بردن ، دچار كردن ، مستغرق شدن.

Swamper

جانور يا چيزي كه در مرداب فرو رود، ساكن مرداب ، كسيكه الوار را جمع اوري ميكند.

Swampland

باتلا ق ، مرداب.

Swampy

باتلا قي ، لجن زار.

swamped

غرق

swamps

مرداب

Keyword

Criteria