Farsi Dictionary

Suit

درخواست ، تقاضا، دادخواست ، عرضحال ، مرافعه ، خواستگاري ، يكدست لباس ، پيروان ، خدمتگزاران ، ملتزمين ، توالي ، تسلسل ، نوع ، مناسب بودن ، وفق دادن ، جور كردن ، خواست دادن ، تعقيب كردن ، خواستگاري كردن ، جامه ، لباس دادن به.

Suitability

درخوردبودن ، مناسبت ، شايستگي ، برازندگي.

Suitable

درخورد، مناسب ، شايسته ، فراخور، مقتضي.

Suitcase

چمدان.

Suite

دنباله ، رشته ، همراهان ، ملتزمين ، رشته مسلسل ، اپارتمان ، اتاق مجلل هتل ، قطعه موسيقي.

Suiting

پارچه لباسي (زنانه ومردانه).

Suitor

خواستگاري كردن ، عشقبازي كردن ، عرضحال دهنده ، مدعي ، خواستگار.

Suits

لباس - کت

Keyword

Criteria