Farsi Dictionary

Subaltern

تابع ، زيردست ، افسر جزء ، مادون ، فرعي.

Subalternate

شخص پايين رتبه ، افسر جزء ، متوالي ، متواتر.

Subalternation

توالي ، تناوب ، تواتر، حالت تبعي.

Keyword

Criteria