Farsi Dictionary

Stud

گل ميخ ، قپه ، دكمه سردست ، دسته ، اسب تخمي ، حيواني كه براي اصلا ح نژاد نگهداري ميشود، داربست ، ميخ زدن ، نشاندن ، اراستن ، مرصع كردن ، پركردن.

Studding

مصالح ساختماني از قبيل تير وغيره ، توفال كوبي ، ارتفاع اتاق.

Student

دانشجو، دانش اموز، شاگرد، اهل تحقيق.

Student teacher

شاگرو دانشسراي عالي ، دانشجوي تعليم وتربيت.

Studentship

شاگردي ، تلمذ.

Studhorse

اسب مخصوص تخم كشي واصلا ح نژاد.

Studied

از روي مطالعه ، دانسته ، عمدي ، تعمدي ، از پيش اماده شده.

Studio

پيشه گاه ، اتاق كار، كارگاه ، كارخانه ، هنركده ، كارگاه هنري.

Studious

زحمتكش ، ساعي ، كوشا، درس خوان ، كتاب خوان ، مشتاق ، خواهان ، پرزحمت ، بليغ ، جاهد.

Study

تحصيل ، درس ، مطالعه ، غور وبررسي ، موضوع تحصيلي ، اتاق مطالعه ، تحصيل كردن ، مطالعه كردن ، درس خواندن ، خوانش ، بررسي كردن.

Study

مطالعه ، بررسي ، مطالعه كردن.

Studies

مطالعات

Studying

بررسي

Keyword

Criteria