Farsi Dictionary

Strain

كشش ، زور، فشار، كوشش ، درد سخت ، تقلا ، در رفتگي يا ضرب عضو يا استخوان ، اسيب ، رگه ، صفت موروثي ، خصوصيت نژادي ، نژاد، اصل ، زودبكار بردن ، زور زدن ، سفت كشيدن ،كش دادن ، زياد كشيدن ، پيچ دادن ، كج كردن ، پالودن ، صاف كردن ، كوشش زياد كردن.

Strain

كشش ، خسته كردن.

Strain gauge

كشش سنج.

Strainer

صافي ، پالا يش كننده ، اب ميوه گير، بغاز.

strain to

فشار به

strained

خسته

straining

زور زدن

Keyword

Criteria