Farsi Dictionary

Straight

راست ، مستقيم ، درست ، رك ، صريح ، بي پرده ، راحت ، مرتب ، عمودي ، افقي ، بطورسرراست ، مستقيما.

Straight

راست ، مستقيم ، مستقيما.

Straight angle

زاويه 081 درجه.

Straight arm

حريف را با مشت جلو امده از خود دور كردن.

Straight face

چهره رسمي و بي نشاط، قيافه بي تفاوت.

Straight line

مستقيم ، صاف ، يكراست ، بخط مستقيم ، داراي خط مستقيم.

Straight off

بفوريت ، بلا درنگ ، يكراست.

Straight out

راست حسيني ، يكراست ، رك ، مستقيما، بي پرده.

Straight ticket

اخذ راي دستجمعي براي نمايندگان يك حزب.

Straightaway

يكراست ، فورا، بلا درنگ ، رك و بي پرده.

Straighten

راست كردن ، درست كردن ، مرتب كردن.

Straighten

راست كردن ، درست كردن.

Straightener

استوار كننده ، صاف كننده.

Straightforward

راست ، درست ، بي پرده ، رك ، سر راست ، اسان.

Straightish

راست ، مستقيم ، رك ، سر راست.

Straightjacket

(straitjacket) ژاكت ويژه خفت كردن ديوانگان.

Straightlaced

(straitlaced) باتور محكم بسته شده ، كرست بسته ، شكم بند دار، منحصر، محدود، درفشار.

Straightway

بلا درنگ ، فورا، مستقيما، سر راست.

Keyword

Criteria