Farsi Dictionary

Steam

بخار، دمه ، بخار اب ، بخار دادن ، بخار كردن.

Steam boiler

ديگ بخار.

Steam engine

موتور بخار، ماشين بخار

Steam fitter

نصب كننده وتعمير كننده لوله هاي بخار، تعمير كارلوله بخار.

Steam heating

ايجاد حرارت با بخار.

Steam iron

ماشين بخار لباس شويي ، دستگاه بخار لباس شويي.

Steam turbine

توربين بخار.

Steam up

عصباني كردن ، تحريك كردن.

Steamboat

كشتي بخار، قايق بخاري ، باكشتي بخارسفر كردن.

Steamer

كشتي بخار، ماشين بخار، ديگ بخارپز.

Steamroller

جاده صاف كن داراي نيروي بخار، باجاده صاف كن جاده را صاف كردن ، خردكردن.

Steamship

كشتي بخار.

Steamy

شبيه بخار، داراي بخار مه الود، تحريك شده ، پر حرارت ، پر بخار.

steam power

قدرت بخار

Keyword

Criteria