Farsi Dictionary

Stall

جاي ايستادن اسب در طويله ، اخور، غرفه ، دكه چوبي كوچك ، بساط، صندلي ، لژ، جايگاه ويژه ، به اخور بستن ، از حركت بازداشتن ، ماندن ، ممانعت كردن ، قصور ورزيدن ، دور سرگرداندن ، طفره ، طفره زدن.

Stall feed

پرواري كردن ، در طويله براي پروار شدن نگهداشتن.

Stallion

نريان ، اسب نر، معشوقه ، فاحشه.

stalling

غرفه - بساط

Keyword

Criteria