Farsi Dictionary

Stalk

خراميدن ، قدم زدن وحركت كردن با احتياط، راه رفتن (ارواح وشياطين)، كمين كردن ، ساق ، ساقه ، پايه ، چيزي شبيه ساقه.

Stalk eyed

(ج.ش.) داراي چشمان جلو امده ، ورقلنبيده.

Stalker

ساقه ساز، كسيكه ميخرامد.

Stalking horse

اسب يا چيزي شبيه به ان كه شكارچي در پشت ان پنهان است ، (مج.)كانديداي نامزدشده براي ايجاد تفرقه در راي دهندگان ، وسيله استتار.

Stalkless

بيساقه.

Stalky

باساقه ، ساقه دار.

Keyword

Criteria