Farsi Dictionary

Staff

چوب بلند، تير، چوب پرچم ، ستاد ارتش ، كارمندان ، پرسنل ، افسران وصاحبمنصبان ، اعضاء ، هيلت ، با كارمند مجهز كردن وشدن.

Staff

كارمندان ، كاركنان.

Staff of life

نان يا چيزي شبيه ان ، مايه حيات.

Staff officer

(نظ.) افسر ستاد.

Staff sergeant

(نظ.) گروهبان دوم.

Staffer

كارمند اداره ، مخبر روزنامه ، سردبير روزنامه.

staffing

نيروي انسادي

Keyword

Criteria