Farsi Dictionary

Speed

تندي ، سرعت ، عجله ، شتاب ، كاميابي ، ميزان شتاب ، درجه تندي ، وضع ، حالت ، شانس خوب داشتن ، كامياب بودن ، باسرعت راندن ، سريع كاركردن ، تسريع كردن.

Speed

سرعت.

Speed limit

سرعت مجاز، حداكثر سرعت مجز در جاده ها وغيره.

Speed regulator

تنظيم كننده سرعت.

Speed up

تسريع.

Speedboat

كرجي يا قايق موتوري سريع السير.

Speeder

عجله كننده ، شتابگر.

Speediness

(speedy) سريع السير، سريع ، چابك ، سرعت.

Speedometer

سرعت سنج ، كيلومتر شمار ساعتي.

Speedster

بادپا، تندرو.

Speedup

تسريع ، ازدياد توليد يا سرعت وغيره.

Speedway

جاده سريع السير.

Speedwell

(گ.ش.) سيزاب رسمي (officinalis veronica=).

Speedy

(speediness) سريع السير، سريع ، چابك ، سرعت.

Keyword

Criteria