Farsi Dictionary

Spear

نيزه ، سنان ، نيزه دار، نيزه اي ، بانيزه زدن.

Spearer

نيزه دار.

Spearhead

نوك نيزه ، هر چيز نوك تيز، رهبري كردن ، پيشگامي كردن

Spearman

نيزه دار، نيزه انداز.

Spearmint

(گ.ش.) نعناع.

Spearwort

(گ.ش.) الا له.

Keyword

Criteria