Farsi Dictionary

Spat

(spit of.p) :(زمان ماضي فعل spit)، به سيخ كشيد، تف كرد، سوراخ كرد، (.vi &.vt.n) :حلزون خوراكي خيلي كوچك ، بچه حلزون ، مرافعه ، كشمكش كردن ، سيلي ، سيلي زدن.

Spate

طغيان رود، سيل ، سيلا ب ، رگبار، تعداد خيلي زياد، هجوم بي مقدمه ، سيل كلمات.

Spathe

(گ.ش.) گريبانه.

Spathed

(spathose، spathic) گريبانه دار، داراي گل اذين گريبانه وار.

Spathic

(spathed، spathose) گريبانه دار، داراي گل اذين گريبانه وار.

Spathose

(spathed، spathic) گريبانه دار، داراي گل اذين گريبانه وار.

Spathulate

(spatulate) شبيه مرهم كش ، قاشقي شكل ، زورقي شكل ، كفگيري.

Spatial

فضايي ، فاصله اي.

Spatiality

حالت فضايي ، فضا داري ، فضاءيت.

Spatiotemporal

وابسته بفضا و زمان ، فضايي و زماني ، فضايي وحال.

Spatter

پاشيدن ، الودن ، ترشح ، ترشح كردن ، مقدار كم.

Spatula

كفگير، (طب) مرهم كش ، كاردك مخصوص پهن كردن و ماليدن مرهم روي پارچه و زخم و غيره.

Spatulate

(spathulate) شبيه مرهم كش ، قاشقي شكل ، زورقي شكل ، كفگيري.

Keyword

Criteria