Solicit |
درخواست كردن ، التماس كردن ، خواستن ، تقاضا كردن ، جلب كردن ، تشجيع كردن ، خواستاربودن ، بيرون كشيدن ، وسوسه كردن. |
Solicitant |
متقاضي ، تشجيع كننده. |
Solicitation |
درخواست ، تقاضا، التماس ، خواستاري ، تشجيع. |
Solicitor |
(حق.) وكيل ، كسي كه اسناد ومدارك عرضحال را تهيه ميكند. |
Solicitor general |
مشاور حقوقي دولت كه در رتبه پايين تر از دادستان است ، معاون دادستان ، دلا ل. |
Solicitorship |
نمايندگي ، فروشندگي ، اصلا ح فيما بين. |
Solicitous |
مشتاق ، ارزومند، مايل ، نگران ، دلواپس. |
Solicitude |
نگراني ، پروا، انديشه ، اشتياق ، دقت زياد. |
solicitor at law |
وکيل در قانون |