Farsi Dictionary

Solicit

درخواست كردن ، التماس كردن ، خواستن ، تقاضا كردن ، جلب كردن ، تشجيع كردن ، خواستاربودن ، بيرون كشيدن ، وسوسه كردن.

Solicitant

متقاضي ، تشجيع كننده.

Solicitation

درخواست ، تقاضا، التماس ، خواستاري ، تشجيع.

Solicitor

(حق.) وكيل ، كسي كه اسناد ومدارك عرضحال را تهيه ميكند.

Solicitor general

مشاور حقوقي دولت كه در رتبه پايين تر از دادستان است ، معاون دادستان ، دلا ل.

Solicitorship

نمايندگي ، فروشندگي ، اصلا ح فيما بين.

Solicitous

مشتاق ، ارزومند، مايل ، نگران ، دلواپس.

Solicitude

نگراني ، پروا، انديشه ، اشتياق ، دقت زياد.

solicitor at law

وکيل در قانون

Keyword

Criteria