Farsi Dictionary

Sod

چمن ، مرغزار، كلوخ چمني ، با چمن ، پوشاندن ، چمن ايجاد كردن ، خيس شدن.

Soda

(ش.) قليا، جوش شيرين ، سودا، كربنات سديم ، ليموناد.

Soda biscuit

(fountain soda) بيسكويت داراي سودا وشير ترش.

Soda cracker

(biscuit soda) بيسكويت داراي سودا وشير ترش.

Soda fountain

مغازه ليموناد فروشي ، شير مخصوص ليموناد و سودا.

Soda jerk

ليموناد فروش.

Soda pop

نوشيدني غير الكلي (مثل كوكاكولا).

Soda water

مشروب غير الكلي گاز دار، ليموناد، سودا.

Sodalist

عضو دسته برادران مذهبي ، عضو متحد ويكرنگ.

Sodality

همراهي ، دوستي ، اتحاد، يگانگي ، همبستگي.

Sodden

جوشانده ، چروكيده وپژمرده ، (در اثر جوشاندن) بي مصرف ، نيم پخته ، اشباع شده ، خيس ، خيس شدن ، گيج وكند ذهن.

Sodium

(ش.) فلز نرم ومومي شكل نقره فام ، سديم.

Sodium carbonate

(ش.) نمك قليا، كربنات سديم.

Sodium chloride

(ش.) نمك طعام.

Sodom

شهر سدوم ، مركز فساد.

Sodomite

بچه باز، اهل لواط، لواط گر.

Sodomyh

بچه بازي ، لواط، جماع غير طبيعي.

sodomy

لواط - انحراف جنسي

Keyword

Criteria