Sob |
هق هق ، بغض گريه ، گريه ، گريه كردن ، همراه با سكسكه وبغض گريه كردن. |
Sob story |
(ز.ع.- امر.) داستان گريه اور. |
Sober |
هوشيار، بهوش ، عاقل ، ميانه رو، معتدل ، متين ، سنگين ، موقر، ادم هشيار(دربرابرمست)، هوشيار بودن ، بهوش اوردن ، از مستي دراوردن. |
Sobersided |
جدي ، موقر، نجيب ، فروتن درحال هوشياري. |
Sobersides |
شخص جدي وموقر. |
Sobriety |
هشياري (در برابر مستي)، متانت ، اعتدال. |
Sobriquet |
لقب ، كنيه ، لقب خيالي. |
Sobbing |
گريه کردن - هق هق کردن |