Farsi Dictionary

So

چنين ، اينقدر، اينطور، همچو، چنان ، بقدري ، انقدر، چندان ، همينطور، همچنان ، همينقدر، پس ، بنابراين ، از انرو، خيلي ، باين زيادي.

So and so

فلا ن وفلا ن ، اينكار وانكار، چنين وچنان ، اينطور وانطور

So called

باصطلا ح ، كه چنين ناميده شده ، كذايي.

So long

(امر.- ز.ع.) خدا حافظ، باميد ديدار.

So long as

تاوقتي كه ، مادامي كه.

So many

اينهمه ، انيقدر زياد.

So matic

بدني (در مقابل روحي يارواني)، تني ، طبيعي ، جسمي ، مادي ، كالبدي.

So mush

اين قدر، ان قدر زياد كه ، بقدري ، بسيار.

So so

نه ، نه خوب ونه بد، حد وسط، احتمالا ، محتمل.

Soak

خيساندن ، خيس خوردن ، رسوخ كردن ، بوسيله مايع اشباع شدن ، غوطه دادن ، در اب فرو بردن ، عمل خيساندن ، خيس خوري ، غوطه ، غوطه وري ، غسل.

Soakage

خيس خوري ، مقدار مايع جذب شده بوسيله خيس خوري.

Soaker

جذب كننده.

Soap

صابون ، صابون زدن.

Soap bubble

حباب كف صابون ، چيزجالب وزود گذر.

Soap opera

نمايش هاي تلويزيوني يا راديويي پر احساسات وكم ارزش

Soapbark

(گ.ش.) درخت صابون.

Soapberry

(گ.ش.) بندق.

Soapbox

جعبه صابون ، جعبه يا سكوب چوبي مخصوص نطق در كنار خيابانها وميدان هاي عمومي.

Soapbox derby

مسابقه گاريهاي بچه گانه در سرازيري.

Soapless

بي صابون ، كثيف ، نشسته (nashosteh).

Soapmaking

صابون سازي.

Soapsuds

(suds=) كف صابون.

Soapwort

(گ.ش.) غاسول صابوني (officinalis saponaria).

Soapy

صابوني ، صابون دار.

Soar

بلند پروازي كردن ، بلند پرواز كردن ، بالا رفتن ، بالغ شدن بر، صعود كردن ، بالا روي ، اوج گرفتن.

Soarer

پرواز كننده ، رافع ، صاعد.

Sob

هق هق ، بغض گريه ، گريه ، گريه كردن ، همراه با سكسكه وبغض گريه كردن.

Sob story

(ز.ع.- امر.) داستان گريه اور.

Sober

هوشيار، بهوش ، عاقل ، ميانه رو، معتدل ، متين ، سنگين ، موقر، ادم هشيار(دربرابرمست)، هوشيار بودن ، بهوش اوردن ، از مستي دراوردن.

Sobersided

جدي ، موقر، نجيب ، فروتن درحال هوشياري.

Sobersides

شخص جدي وموقر.

Sobriety

هشياري (در برابر مستي)، متانت ، اعتدال.

Sobriquet

لقب ، كنيه ، لقب خيالي.

Socage

(soccage)(قرون وسطي در انگليس) سيستم اجاره زمين در مقابل خدمت.

Socager

مستاجر.

Soccage

(socage)(قرون وسطي در انگليس) سيستم اجاره زمين در مقابل خدمت.

Soccer

فوتبال ، بازي فوتبال.

Sociability

جامعه پذيري ، قابل معاشرت بودن ، معاشرت پذيري.

Sociable

معاشر، قابل معاشرت ، خوش معاشرت ، خوش مشرب ، انس گير، دوستانه ، جامعه پذير.

Social

انسي ، دسته جمعي ، وابسته بجامعه ، اجتماعي ، گروه دوست ، معاشرتي ، جمعيت دوست ، تفريحي.

Social democracy

دمكراسي اجتماعي ، ازادي اجتماعي.

Social climber

جاه طلب.

Social contract

قرار داد اجتماعي.

Social democrat

سوسيال دمكرات.

Social disease

بيماريهاي مقاربتي ، بيماريهاي شايع در اجتماع.

Social insurance

بيمه اجتماعي.

Social minded

داراي عقيده سوسياليستي ، اجتماعي ، داراي افكار اجتماعي ، در فكر جامعه.

Social science

علم الا جتماع ، جامعه شناسي (جمع) علوم اجتماعي.

Social secretary

رءيس دفتر.

Social security

بيمه وبازنشستگي همگاني.

Social security

تامين اجتماعي.

Social service

خدمات اجتماعي ، موسسه تعاون اجتماعي.

Social welfare

موسسه رفاه اجتماعي ، تعاون عمومي وحمايت از بينوايان

Social work

خدمات اجتماعي.

Socialism

سوسياليزم ، جامعه گرايي.

Socialist

جامعه گراي ، سوسياليست ، طرفدار توزيع وتعديل ثروت.

Socialite

معاشر، شخص مقتدر در جامعه ، شخص طراز اول جامعه.

Sociality

جامعه جويي ، اجماعي بودن ، گروه گرايي ، سوسياليزم.

Socialization

اجتماعي كردن.

Socialize

اجتماعي كردن ، بكارهاي اجتماعي تخصيص دادن ، بصورت سوسياليستي دراوردن.

Socialized medicine

بيمه پزشكي همگاني.

Socializer

اجتماعي كننده.

Societal

وابسته به اجتماع.

Society

انجمن ، مجمع ، جامعه ، اجتماع ، معاشرت ، شركت ، حشر ونشر، نظام اجتماعي ، گروه ، جمعيت ، اشتراك مساعي ، انسگان.

Society

جامعه.

Socioeconomic

اجتماعي واقتصادي ، وابسته به اقتصاد اجتماعي.

Sociologic

وابسته بجامعه شناسي ، انسگاني ، وابسته به انسگان شناسي.

Sociological

وابسته به جامعه شناسي.

Sociologist

جامعه شناس ، انسگان شناس.

Sociology

جامعه شناسي ، انسگان شناسي.

Sociometry

جامعه سنجي ، سنجش روابط افراد جامعه ، سنجش افكار اجتماعي.

Sociopolitical

اجتماعي وسياسي.

Sock

جوراب ساقه كوتاه ، كفش راحتي بي پاشنه ، جوراب پوشيدن ، ضربت زدن ، ضربه ، مشت زدن يكراست ، درست.

Sock away

(ز.ع.) پول پس انداز كردن.

Sockdolager

(sockdologer)(ز.ع.- امر.) ضربت قاطع ، اتمام حجت ، جواب.

Sockdologer

(sockdolager)(ز.ع.- امر.) ضربت قاطع ، اتمام حجت ، جواب.

Socket

حفره ، جا، خانه ، كاسه ، گوده ، حدقه ، جاي شمع (درشمعدان)، سرپيچ ، كاسه چشم ، در حدقه ياسرپيچ قرار دادن.

Socket

پريز، بوشن ، حفره.

Sockeye

(ج.ش.) ماهي خوراكي ريز شمال كلمبيا.

Socle

(معماري) پايه ستون ، برامدگي پايه ستون وامثال ان.

Socrates

سقراط.

Socratic

سقراطي ، پيرو حكمت سقراط.

Sod

چمن ، مرغزار، كلوخ چمني ، با چمن ، پوشاندن ، چمن ايجاد كردن ، خيس شدن.

Soda

(ش.) قليا، جوش شيرين ، سودا، كربنات سديم ، ليموناد.

Soda biscuit

(fountain soda) بيسكويت داراي سودا وشير ترش.

Soda cracker

(biscuit soda) بيسكويت داراي سودا وشير ترش.

Soda fountain

مغازه ليموناد فروشي ، شير مخصوص ليموناد و سودا.

Soda jerk

ليموناد فروش.

Soda pop

نوشيدني غير الكلي (مثل كوكاكولا).

Soda water

مشروب غير الكلي گاز دار، ليموناد، سودا.

Sodalist

عضو دسته برادران مذهبي ، عضو متحد ويكرنگ.

Sodality

همراهي ، دوستي ، اتحاد، يگانگي ، همبستگي.

Sodden

جوشانده ، چروكيده وپژمرده ، (در اثر جوشاندن) بي مصرف ، نيم پخته ، اشباع شده ، خيس ، خيس شدن ، گيج وكند ذهن.

Sodium

(ش.) فلز نرم ومومي شكل نقره فام ، سديم.

Sodium carbonate

(ش.) نمك قليا، كربنات سديم.

Sodium chloride

(ش.) نمك طعام.

Sodom

شهر سدوم ، مركز فساد.

Sodomite

بچه باز، اهل لواط، لواط گر.

Sodomyh

بچه بازي ، لواط، جماع غير طبيعي.

Sofa

نيمكت ، نيمكت مبلي نرم وفنري.

so as

بنابراين به عنوان

so called

باصطلاح

so far

تا کنون

so that

به طوري که

so what

که چي

so-called

باصطلاح

soak up

خيس کردن

Soaking

خيساندن

soaring

ورزش پرواز - پرواز در ارتفاع بالا

soaring

the sport of flying a sailplane.

soaring

to fly at a great height, without visible movements of the pinions, as a bird.

Sobbing

گريه کردن - هق هق کردن

social anthropology

انسان شناسي اجتماعي

social calls

تماسهاي اجتماعي

Social worker

مددکار اجتماعي

socks

جوراب

sodomy

لواط - انحراف جنسي

soft spot

نقطه نرم

softer

نرم تر

softly

با نرمي - آرام

software developers

توسعه دهندگان نرم افزار

soiled

خاکي

Solemnly

قاطعانه

soles

کف پا - تخت کفش

solicitor at law

وکيل در قانون

solutions

راه حل

somatic

بدني - فيزيکي

someone

کسي

soreness

درد

sort out

سر در آوردن از

sought

به دنبال

sought-after

نادر - کمياب - در پي - بدنبال

soundly

کاملا

soundness

خوشفکري

soups

سوپ

sourcing

يافتن منابع

sourness

ترشي

sourness

ترشر

souvenirs

سوغاتي

soviet union

اتحاد جماهير شوروي

sowing

کاشت

sown

کاشته

soy sauce

سس سويا

soybean

سويا

Keyword

Criteria