Farsi Dictionary

Snow

برف ، برف باريدن ، برف امدن.

Snow blind

(blindness snow) برف كور، برف كوري.

Snow blindness

(blind snow) برف كور، برف كوري.

Snow boot

پوتين برف يا اسكي.

Snow devil

بهمن.

Snow goose

غاز امريكاي شمالي كه پرهاي سفيدي دارد.

Snow job

سرهم بندي ، ماست مالي.

Snow lily

(گ.ش.) بنفشه گل سفيد وحشي.

Snow tire

(اتومبيل) تايريخ شكن ، لا ستيك مخصوص حركت روي برف ، تاير زمستاني.

Snow under

مستغرق ساختن ، بيش ازحد توانايي در كاري مستغرق شدن ، شكست فاحش خوردن.

Snow white

سفيد يكدست ، مثل برف سفيد، اسم خاص.

Snowball

گلوله برف ، گلوله برف بازي ، باگلوله برف زدن ، بسرعت زياد شدن.

Snowberry

(گ.ش.) اقطي گل درشت.

Snowblink

انعكاس نور خورشيد بر روي برف يا يخ.

Snowbound

محصور در برف.

Snowbush

انواع گياهان سفيد گلبرگ ، چاي جرسي.

Snowcap

قله برفي ، كلا هك برفي ، كلا له برفي ، برف كلا ه.

Snowdrift

(گ.ش.) تره تيزك سنگي ، برف باد اورد، برف توده.

Snowflake

برف دانه ، برف ريزه.

Snowman

ادم برفي ، ادمك برفي.

Snowmobile

اتومبيل مخصوص حركت روي برف ، اتومبيل برفي.

Snowplow

برف روب.

Snowshed

پناهگاه روستايي در برابر برف ، سايبان برفي.

Snowshoe

كفش برفي ، كفش اسكي ، باكفش برفي راه رفتن.

Snowslide

سرسره برفي.

Snowsuit

لباس پنبه دار وزمستاني مخصوص بچه.

Snowy

برفي ، پوشيده از برف ، سفيد همچون برف ، سفيد.

snowboard

اسنوبرد

snowmelt

ذوب برف

Keyword

Criteria