Farsi Dictionary

Slap

باكف دست زدن ، سيلي ، تودهني ، ضربت ، ضربت سريع ، صداي چلب چلوپ ، سيلي زدن ، تپانچه زدن ، زدن.

Slap down

ناگهان توقيف كردن ، متوقف ساختن.

Slapdash

عجول وبي دقت ، بي پروا، ناگهان ، غفلتا، عينا، كاري كه سرسري يا از روي بي پروايي انجام دهند، پوشش تگرگي

Slaphappy

گيج (در اثر مشت خوردن)، سرمست ، از خود بي خود، بي مهابا.

Slapjack

نوعي بازي ورق.

Slapstick

نمايش خنده دار همراه با شوخي وسر وصدا.

Keyword

Criteria