Slap |
باكف دست زدن ، سيلي ، تودهني ، ضربت ، ضربت سريع ، صداي چلب چلوپ ، سيلي زدن ، تپانچه زدن ، زدن. |
Slap down |
ناگهان توقيف كردن ، متوقف ساختن. |
Slapdash |
عجول وبي دقت ، بي پروا، ناگهان ، غفلتا، عينا، كاري كه سرسري يا از روي بي پروايي انجام دهند، پوشش تگرگي |
Slaphappy |
گيج (در اثر مشت خوردن)، سرمست ، از خود بي خود، بي مهابا. |
Slapjack |
نوعي بازي ورق. |
Slapstick |
نمايش خنده دار همراه با شوخي وسر وصدا. |