Skim |
كف ، ريم ، كف گيري ، تماس اندك ، شير خامه گرفته ، كف گرفتن از، سرشير گرفتن از، تماس مختصر حاصل كردن ، بطور سطحي مورد توجه قرار دادن ، بطور سطحي خواندن. |
Skim milk |
(milk skimmed=) شيرخامه گرفته ورقيق. |
Skimmed milk |
(milk skim=) شيرخامه گرفته ورقيق. |
Skimmer |
كفگير، الت سرشيرگيري ، مطالعه كننده سطحي. |
Skimp |
كم ، غير كافي ، نحيف ، كم دادن ، خسيسانه دادن. |
Skimpy |
لليم ، خسيس ، قليل ، اندك ، نحيف ، ناقص. |