Ski |
اسكي ، اسكي بازي كردن. |
Ski boot |
چكمه اسكي ، كفس اسكي. |
Ski lift |
دستگاه حمل اسكي بازان وياتماشاچيان به قله كوه ، تلسكي ، تخت روان. |
Ski pole |
چوب اسكي بازي. |
Ski run |
سرازيري يا مسير مناسب براي اسكي بازي. |
Ski suit |
لباس اسكي. |
Ski tow |
تلسكي. |
Skiagraph |
(radiograph=) پرتونگاره. |
Skiagraphy |
پرتونگاري ، عكس برداري از سايه ، راديو گرافي. |
Skiascope |
اسبابي براي اندازه گيري قدرت انكسار نور در شبكيه. |
Skiascopy |
عكسبرداري از شبكيه چشم. |
Skid |
تير حاءل ، تير پايه ، لغزيدن ، غلتگاه ، سرخوردن ، ترمز ماشين ، تخته پل ، راه شكست ، مسير سقوط، ترمز كردن ، سريدن ، سرانيدن. |
Skid fin |
باله موازنه در هواپيماي دوباله. |
Skid road |
جاده ليز ولغزنده. |
Skid row |
محله مشروب فروشهاي ارزان ، ناحيه پست. |
Skidder |
سرخورنده ، ترمز كننده ، سردهنده. |
Skiddoo |
(skidoo) عازم شدن ، رفتن ، برو، گمشو. |
Skidoo |
(skiddoo) عازم شدن ، رفتن ، برو، گمشو. |
Skier |
(skiier) اسكي باز. |
Skiey |
(skyey) اسمان وار، وابسته باسمان ، اسماني. |
Skiff |
كرجي پارويي كوچك ، قايق سريع السير، قايقراني كردن. |
Skiier |
(skier) اسكي باز. |
Skiing |
اسكي بازي. |
Skill |
چيره دستي ، ورزيدگي ، تردستي ، مهارت ، استادي ، زبر دستي ، هنرمندي ، كارداني ، مهارت عملي داشتن ، كاردان بودن ، فهميدن. |
Skill less |
(skilless) ناشي ، بي مهارت. |
Skilless |
(less skill) ناشي ، بي مهارت. |
Skillet |
كماجدان پايه دار، ديگچه ، كتري. |
Skillful |
ماهر، استادكار. |
Skim |
كف ، ريم ، كف گيري ، تماس اندك ، شير خامه گرفته ، كف گرفتن از، سرشير گرفتن از، تماس مختصر حاصل كردن ، بطور سطحي مورد توجه قرار دادن ، بطور سطحي خواندن. |
Skim milk |
(milk skimmed=) شيرخامه گرفته ورقيق. |
Skimmed milk |
(milk skim=) شيرخامه گرفته ورقيق. |
Skimmer |
كفگير، الت سرشيرگيري ، مطالعه كننده سطحي. |
Skimp |
كم ، غير كافي ، نحيف ، كم دادن ، خسيسانه دادن. |
Skimpy |
لليم ، خسيس ، قليل ، اندك ، نحيف ، ناقص. |
Skin |
پوست ، چرم ، جلد، پوست كندن ، با پوست پوشاندن ، لخت كردن. |
Skin deep |
سطحي ، فقط تا روي پوست ، رويي ، ظاهري. |
Skin dive |
زير ابي رفتن ، غوص كردن. |
Skin diver |
غواص. |
Skin effect |
اثر سطحي. |
Skin game |
قمار از روي تقلب ، تقلب در قمار، فريبكاري. |
Skin graft |
پوست به بدن پيوند زدن ، پيوندپوست. |
Skinflint |
جوكي ، ادم دندان گرد، ادم ممسك ، خسيس. |
Skinful |
باندازه يك خيك پر، شكم پر. |
Skink |
(ج.ش.) انواع سوسمارهاي شن زي ، سقنقر، بيرون كشيدن ، ريختن. |
Skinker |
سوسماروار. |
Skinless |
بي پوست ، خيلي حساس. |
Skinner |
پوست فروش ، پوست كن ، گول زن ، قاطرچي. |
Skinny |
پوستي ، لا غر، پوست واستخوان. |
Skintight |
بپوست چسبيده ، (در مورد لباس) چسبيده بتن. |
Skip |
(از روي چيزي) پريدن ، ورجه ورجه كردن ، ازقلم اندازي ،سفيد گذاردن قسمتي از نقاشي ، جست وخيز كردن ، تپيدن ، پرش كردن ، رقص كنان حركت كردن ، لي لي كردن ، بالا وپايين رفتن. |
Skip |
جست ، جست زدن ، جست بزن. |
Skipjack |
بازيچه اي كه از جناغ مرغ درست ميكنند، جوان ژيگولو وخود نما، نوعي ماهي زيستگردر سطح اب. |
Skipper |
جست وخيز كننده ، ناخداي كشتي ، فرمانده دسته نظامي ، فرمانده يا خلبان هواپيما، كاپيتان ، رهبر. |
Skirl |
صداي جيغ ، جيغ ، صداي زير، صداي ني انبان ، صداي گردباد، بسرعت باد فرار كردن. |
Skirmish |
كشمكش ، زد وخورد، جنگ جزءي ، زد وخورد كردن. |
Skirmisher |
زد وخوردكننده. |
Skirt |
دامن لباس ، دامنه ، دامنه كوه ، حومه شهر، حوالي ، دامن دوختن ، دامن دار كردن ، حاشيه گذاشتن به ، از كنار چيزي رد شدن ، دور زدن ، احاطه كردن. |
Skirter |
غوطه زدن ، زير و رو شدن ، بريدن ، پارچه دامني ، حاشيه رو. |
Skitter |
حركت سريع ، جست وخيز، ليز خوري ، پريدن وسرخوردن (بويژه بر سطح اب). |
Skittish |
چموش ، رم كننده ، لا سي ، اهل حال ، تغيير پذير، ترسو. |
Skittle |
(درجمع - بازي ninepins) كه در طي كه توپي بطرف ميخ پرتاب ميكنند ودرصورت اصابت به ميخ برنده محسوب ميشوند، ميخ هاي بازي مزبور، (درجمع) بازي ، تفريح. |
Skive |
بريدن (لا ستيك وچرم)، چيدن ، قطع كردن ، قسمت بريده چرم ، نواره. |
Skiver |
چرم نازك شده پوست گوسفند، تيماج صحافي وغيره ، پوست تراش. |
Skivvy |
زير پوش ، (معمولا درجمع) زير پيراهن وزير شلواري كوتاه ، شورت. |
skilfully |
ماهرانه |
skilled |
ماهر |
Skillfully |
به طرز ماهرانه اي |
skills |
مهارتها |