Farsi Dictionary

Silver

نقره ، سيم ، نقره پوش كردن ، نقره فام شدن.

Silver bell

(گ.ش.) درخت لعل (Halesiacarolina).

Silver cord

محبت مادر وفرزندي ، همبستگي مادر وفرزند.

Silver fox

(ج.ش.) روباه نقره فام.

Silver plate

نقره اندود، اب نقره ، ظرف نقره ، بانقره اندودن.

Silver screen

(ز.ع.- امر.) سينما، پرده سينما.

Silver spoon

قاشق نقره ، ثروت موروثي ، داراي ثروت موروثي ، ثروتمند

Silver standard

واحد پول نقره ، استاندارد نقره.

Silver tongued

فصيح ، چرب زبان.

Silverer

نقره كار.

Silverfish

(ج.ش.) انواع ماهيان نقره فام.

Silveriness

نقره فامي ، سفيدي.

Silvern

نقره فام ، داراي صداي نقره ، سيمين ، نقره اي ، سيمابي.

Silversmith

نقره ساز، نقره كار، سيمگر.

Silverware

ظروف نقره.

Silvery

نقره فام ، سيمين ، سفيد، براق ، صاف ، سيم اندود.

Keyword

Criteria