Farsi Dictionary

Sick

ناخوش ، بيمار، ناساز، ناتندرست ، مريض ، مريض شدن ، (سگ را) كيش كردن ، جستجوكردن ، علا مت چاپي بمعني عمدا چنين نوشته شده ، برانگيختن.

Sick bay

بهداري كشتي ودانشكده وغيره.

Sick berth

بهداري كشتي ودانشكده وغيره.

Sick call

(نظ.) صف بيماران.

Sick headache

(migraine=) سردرد همراه با (ياناشي از) تهوع.

Sick leave

مرخصي استعلا جي.

Sickbed

تخت مريض يا بيمارستان.

Sicken

مريض كردن يا شدن ، بيمار كردن ، ناخوش كردن.

Sickener

چيز ناخوش كننده ، مريض كن ، چيز تهوع اور.

Sickening

تهوع اور، بيزار كننده ، بيمار كننده.

Sicker

(اسكاتلند) سالم ، سلا مت ، قابل اطمينان ، محققا.

Sickish

كمي ناخوش ، كسل ، تا اندازه اي تهوع اور.

Sickle

داس ، دهره ، بشكل داس ، با داس بريدن ، بشكل داس (نيمدايره) دراوردن.

Sickle feather

شاهپر دم خروس.

Sicklebill

(ج.ش.) مرغان منقار خميده.

Sickly

بيمار، ناخوش ، ناتوان ، رنجور.

Sickroom

اتاق بيمار.

sickness

بيماري

Keyword

Criteria