Shut |
بستن ، برهم نهادن ، جوش دادن ، بسته شدن ، تعطيل شدن ، تعطيل كردن ، پايين اوردن ، بسته ، مسدود. |
Shut down |
بستن ، تعطيل شدن ، بسته شدن ، تعطيل. |
Shut down |
تعطيل كردن ، تعطيل شدن. |
Shut in |
حبس كردن ، مريض بستري. |
Shut off |
مسدود كردن ، قطع كردن ، بستن. |
Shut out |
(ورزش) پوان نياوردن ، باختن. |
Shut up |
باعث وقفه در تكلم شدن ، خفه كردن ، (امر) خفه شو. |
Shutter |
پشت پنجره ، پشت دري ، حاءل ، (دوربين عكاسي وغيره) ديافراگم. |
Shutterbug |
عاشق عكاسي. |
Shuttle |
ماكو، ترني كه فقط در مسير معيني امد ورفت كند، لرزنده ، رفت وامدن كردن. |
Shuttlecock |
گوي پردار مخصوص بازي بدمينتن ، سردواندن. |
shutters |
کرکره |