Farsi Dictionary

Shine

تابيدن ، درخشيدن ، نورافشاندن ، براق كردن ، روشن شدن ، روشني ، فروغ ، تابش ، درخشش.

Shiner

درخشان ، تابان ، ادم باهوش ، ادم زرنگ ، واكسي ، واكس كفش ، چيز درخشنده ، ستاره ، كلا ه ابريشمي ، كفش چرمي برقي ، پول زر يا نقره ، ليره طلا ، (ز.ع.) پول ، سكه ، چشم ، چشم كبودشده(در اثر ضربت وغيره)، (درجمع)انواع ماهيان كوچك ونقره فام امريكايي.

Keyword

Criteria