Farsi Dictionary

Serve

خدمت كردن ، خدمت انجام دادن ، بكار رفتن ، بدرد خوردن ، (در بازي) توپ رازدن.

Server

خدمتگذار، خدمتكار، كمك كننده ، نوكر، (در بازي) بازيكني كه توپ را ميزند.

served

خدمت

Serves

درخدمت

Keyword

Criteria