خدمت كردن ، خدمت انجام دادن ، بكار رفتن ، بدرد خوردن ، (در بازي) توپ رازدن.
خدمتگذار، خدمتكار، كمك كننده ، نوكر، (در بازي) بازيكني كه توپ را ميزند.
خدمت
درخدمت
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains