Farsi Dictionary

Sent

(ماضي واسم مفعول فعل send)، فرستاد، فرستاده.

Sentence

جمله ، حكم ، فتوي ، راي ، قضاوت ، گفته ، راي دادن ، محكوم كردن.

Sentence

جمله ، حكم ، محكوم كردن.

Sentence fragment

جمله جزء ، جمله اي كه از لحاظ دستوري كامل نيست.

Sentential

جمله اي.

Sentential

جمله اي.

Sentential form

صورت جمله اي.

Sententious

پر مغز، اغراق اميز، نصيحت اميز، اندرز اميز.

Sentience

دريافت ، ادراك ، درك ، زندگي فكري ، مبناي حس وحساسيت ، حساسيت جسماني.

Sentient

درك كننده ، با ادراك ، حساس ، دستخوش احساسات.

Sentiment

احساس ، عاطفه ، تمايل ، نيت ، مقصود، ضعف ناشي از احساسات ، احساساتي.

Sentimentalism

(sentimentality)گرايش بسوي احساسات ، حالت احساساتي ، پيروي از عواطف واحساسات.

Sentimentality

(sentimentalism)گرايش بسوي احساسات ، حالت احساساتي ، پيروي از عواطف واحساسات.

Sentimentalization

ايجاد احساسات وعواطف.

Sentimentalize

احساساتي كردن ، با احساسات اميختن.

Sentinel

نگهبان ، قراول ، ديده بان ، كشيك ، نگهباني كردن.

Sentinel

كشيك ، نگهبان.

Sentry

نگهبان ، كشيك ، قراول ، نگهباني.

Sentry box

اتاقك نگهباني ، سايبان چوبي نگهبان.

sentenced

محکوم

Sentences

احکام - جملات

sentimental

احساساتي

Keyword

Criteria