Farsi Dictionary

Semi

پيشوندي بمعني : نيم ، نصف شده ، تقريبا نصف ، نيمه ، تاحدي.

Semi automatic

نيم خودكار.

Semi centennial

پنجاهمين سالگرد، نيم سده ، نيم سده اي.

Semi independent

نيمه مستقل ، نيمه خود مختار.

Semi solvable

نيم حل پذير.

Semiannual

شش ماه يكبار، داراي دوام شش ماهه ، شش ماهه ، نصف سالي.

Semiaquatic

نيمه ابزي.

Semiarboreal

نيمه درختي.

Semiarid

نسبتا كم اب.

Semiautomatic

نيمه خود كار.

Semiautonomous

نيمه خود مختار.

Semibasement

طبقه زير، نيم طبقه زيرين ساختمان.

Semibreve

(note whole=) نت كامل.

Semicircle

نيمدايره ، نيم دايره تشكيل دادن.

Semicircular

بشكل نيمدايره.

Semicivilized

نيمه متمدن.

Semicolon

نقطه و ويرگول بدين شكل.;

Semicolon

واوك و نقطه (;).

Semicolonial

نيمه ازاد، نيمه مستعمره.

Semicolonialism

نيمه مستعمراتي.

Semiconductor

نيمه رسانايي ، جسم نيمه هادي (مثل ژرمانيوم وسيليكون)

Semiconductor

نيمه هادي ، نيم رسانا.

Semiconscious

نيمه هوشيار، نيمه اگاه ، نيمه بيهوش.

Semicrustaceous

نيمه سخت پوست ، داراي پوشش شكننده.

Semicrystalline

نيمه متبلور، نيمه بلورين.

Semidetached

(ساختمان) نيمه مجزا، داراي يك ديوار حاءل.

Semidiameter

(ر.) شعاع دايره.

Semidiurnal

نيمروزه ، در نصف روز انجام گرفته ، دو مرتبه در روز.

Semidivine

نيمه الهي ، نيمه خدا.

Semidocumentary

فيلم سينمايي نيمه مستند.

Semidome

نيمه گنبد.

Semidomesticated

نيمه اهلي.

Semidouble

(گ.ش.) داراي گلبرگهاي بيشتر از معمول.

Semidry

نيم خشك ، نيم تر.

Semiearly

(گ.ش.) ناكامل ، نيم رس.

Semierect

نيم شق ، نيمه ايستاده ، نيمه قاءم.

Semifinal

نيم پاياني ، نيمه نهايي (درجدول مسابقات حذفي)، مربوط به دوره نيمه نهايي ، دوره نيمه نهايي.

Semifinalist

كسيكه بمرحله مسابقات نيمه نهايي رسيده.

Semifixed

نيم ثابت.

Semifluid

نيم ابگون ، نيم مايع ، نيمه ابكي.

Semiformal

نيمه رسمي.

Semigloss

نيمه درخشان ، نيمه شفاف.

Semihard

نيمه سخت ، نيمه محكم.

Semilate

(گ.ش.) نيمه ديررس ، ظاهر شونده در اخر فصل.

Semiliquid

نيمه مايع ، مايع غليظ، مايع چسبنده.

Semilog

(semilogarithmic) نيمه لگاريتمي.

Semilogarithmic

(semilog) نيمه لگاريتمي.

Semilunar

هلا لي ، بشكل نيم ماه ، كماني ، قوسي.

Semilunar valve

(تش.) دريچه هاي ريوي واءورت در قلب.

Semilustrous

نيمه درخشنده ، نيمه درخشان ، نيمه مجلل.

Semimonthly

ماهي دوبار، دوهفته يكبار، نشريه دو هفته يكبار.

Seminal

وابسته به مني ، نطفه اي ، بدوي ، اصلي.

Seminar

سمينار، جلسه بحث وتحقيق در اطراف موضوعي.

Seminarian

دانشجويي كه در جلسات بحث وتحقيق شركت ميكند.

Seminary

مدرسه علوم ديني ، رستن گاه.

Seminiferous

ايجاد كننده بذر يا نطفه ، تخم دار، مني ساز.

Seminivorous

دانه خوار، بذر خوار، تخم خوار.

Seminole

قبيله سرخ پوست ساكن فلوريدا.

Seminomad

مردم نيمه چادرنشين ، نيمه بيابان گرد.

Semiofficial

نيمه رسمي.

Semiopaque

كمي حاجب ماوراء ، نيمه شفاف ، نيمه كدر.

Semiosis

فعل و انفعال ، يك سلسله فعل وانفعالا ت مشخص جانور، علا مت.

Semiotic

(semiotic) مكتب علا ءم رمزي ، (طب) وابسته به علا ءم مرض

Semiotics

نمادشناسي.

Semiparasitic

نيمه انگلي.

Semipermanent

نيمه جاودان ، داراي مدت محدود.

Semipermeable

نيمه تراوا.

Semiprivate

نيمه خصوصي.

Semipro

نيمه حرفه اي.

Semipublic

نيمه همگاني ، نيمه عمومي ، نيمه دولتي.

Semiquaver

(مو.) نت يك شانزدهم.

Semireligious

نيمه مذهبي.

Semirigid

نيمه سخت ، (در هواپيما) داراي مخزن گاز استوانه اي شكل وقابل انحناء.

Semiskilled

نيمه ماهر.

Semisolid

نيمه جامد.

Semisynthetic

نيمه مصنوعي ، نيمه تركيبي.

Semite

سامي ، كسي كه از نسل سام بن نوح باشد.

Semiterrestrial

نيمه خاكي.

Semitic

سامي ، از نژاد سام بن نوح ، زبان سامي.

Semitics

مطالعه زبان وادبيات وتاريخ سامي ، نژاد شناسي سامي.

Semitism

سامي گرايي.

Semitone

(مو) نيم گام.

Semitranslucent

نيمه كدر، نيمه شفاف.

Semitransparent

نيمه شفاف.

Semitropic

نيمه گرمسيري.

Semivowel

حرف نيم صوتي.

Semiweekly

رخ دهنده دومرتبه در هفته ، نيم هفتگي.

Semiyearly

شش ماهه ، نيم ساله.

semi detached

نيمه جدا شده

Keyword

Criteria