Farsi Dictionary

See

ديدن ، مشاهده كردن ، نگاه كردن ، فهميدن ، مقر يا حوزه اسقفي ، بنگر.

Seeable

ديدني ، قابل ديد.

Seed

بذر، دانه ، تخم ، ذريه ، اولا د، تخم اوري ، تخم ريختن ، كاشتن.

Seed pearl

مرواريد كوچك وبي قاعده ، رنگ كمرنگ مايل بخاكستري.

Seed plant

گياه تخم دار، بذر گياه.

Seed stock

ذخيره بذركاشتني ، (مج.) نيروي ذخيره.

Seedbed

جاي تخم ريزي ، محل رشد ونمو.

Seeded

بذردار، بازيكن سابقه دار.

Seeder

بذر افشان ، تخم پاش.

Seedful

پر از بذر، پر تخم.

Seedless

بي تخم ، بي هسته.

Seedlike

بذر مانند.

Seedling

نهال تخمي ، جوانه كوچك درخت ، جوانه.

Seedsman

بذركار، بذرپاش ، بذر افشان ، تخم گياه فروش.

Seedtime

موقع تخم كاري ، فصل بذر.

Seedy

تخمي ، تخم دار، بتخم افتاده ، مندرس ، از كار افتاده.

Seeing

ديد، مشاهده ، قوه ديد، بينش ، رويت ، بينا، ديدن.

Seek

جستجو كردن ، جوييدن ، طلبيدن ، پوييدن.

Seek

طلب كردن ، پيگردي كردن.

Seek delay

تاخير پيگردي.

Seeker

جستجو كننده ، پويا، جويا.

Seel

(درمورد عقاب) چشم را بستن(بوسيله دوختن پلك چشم)، چشم خود را بستن ، كور كردن.

Seely

متبارك ، نيكو، بيگناه ، احمق.

Seem

بنظر امدن ، نمودن ، مناسب بودن ، وانمود شدن ، وانمود كردن ، ظاهر شدن.

Seeming

ظاهري ، نمايان ، ظاهر نما، زيبايي ، جلوه.

Seemly

شايسته ، زيبنده ، خوش منظر، بطور دلپذير.

Seep

تراوش طبيعي ، رسوخ ، چكه ، تراوش كردن ، از ميان سوراخهاي ريز نفوذ كردن ، چكه كردن.

Seepage

رسوخ ، چكه ، نفوذ، مقدار رسوخ شده.

Seepy

چكان ، چكه چكه ريزنده.

Seer

بيننده ، پيش بيني كننده ، غيبگو، پيغمبر.

Seeress

زن غيبگو، پيغمبر زن.

Seersucker

پارچه راه راه نخي.

Seesaw

الله كلنگ ، بالا وپايين رفتن ، الله كلنگ كردن.

Seethe

غليان ، جوش وخروش ، تلا طم ، جوشيدن ، جوشاندن.

see you soon

به زودي ميبينمت

seed

دانه

seedlings

نهال

seeds

دانه

seeds

دانه

seek out

به دنبال

seeking

به دنبال

seem to notice

به نظر ميرسد توجه

seemingly

ظاهرا

seen

دیده میشود

Sees

ميبيند

Keyword

Criteria