Farsi Dictionary

Scum

تفاله ، پس مانده ، كف ، طبقه وازده اجتماع ، درده گرفتن

Scumble

رنگهاي نقاشي ، بالا يه اي از رنگ كدر كردن ، مالش مختصر، سايس بنرمي ، نرمي حاصله در اثر سايس يا مالش ، صافي.

Scummy

كف الود.

scumbag

فرد مطرود

Keyword

Criteria