Farsi Dictionary

Scot

باج ، ماليات ، ماليات بستن بر، (با حرف بزرگ) اسكاتلندي.

Scot ant lot

(انگليس - م.م.) جريمه ياماليات دسته جمعي ، كاملا.

Scot free

معاف از ماليات ، (مج.) بي صدمه ، سالم.

Scotch

ويسكي اسكاتلندي ، (با حرف بزرگ) اسكاتلندي ، چاك ، خراش ، زخم ، چاك دادن ، زخمي كردن ، له كردن ، مسدود كردن ، مانع غلتيدن شدن ، مردد بودن ، نوار چسب اسكاچ.

Scotch verdict

(حق.) حكم گنگ ، حكم غير قطعي ودو پهلو.

Scotcher

(scutcher) تازيانه زن.

Scotchman

اسكاتلندي ، خسيس.

Scoter

(ج.ش.) مرغابي سياه ، پاريلا.

Scotic

شبيه اسكاتلنديها.

Scotland yard

اداره كاراگاهي لندن.

Scotoma

لكه يا نقطه سياه در ميدان ديد.

Scotopia

بينايي در تاريكي ، چشمهاي معتاد بتاريكي.

Scots

اسكاتلندي.

Scotsman

(scotchman)اسكاتلندي.

Scotticism

اداب وخصوصيات اسكاتلندي ، خسيسي.

Scottish

اسكاتلندي ، خسيسانه.

Scottish gaelic

زبان محلي مردم اسكاتلند، وابسته به زبان گاليك اسكاتلند.

Keyword

Criteria