Farsi Dictionary

Schedule

فرانما، جدول ، صورت ، فهرست ، برنامه ، دربرنامه گذاردن ، صورت يا فهرستي ضميمه كردن ، برنامه ريزي كردن

Schedule

برنامه زماني ، زمان بندي كردن.

Schedule maintenance

نگهداشت زمان بندي شده.

Scheduler

زمان بند.

Keyword

Criteria