Scab |
پوست زخم ، اثر زخم ، گر، گري ، جرب ، پوسته پوسته شدن ، دلمه بستن زخم ، دله. |
Scabbard |
نيام ، غلا ف شمشير، حفاظ، غلا ف كردن. |
Scabble |
نتراشيده ونخراشيده كردن ، (درسنگ چيني) زمخت وناصاف تهيه كردن. |
Scabby |
دله دار، گردار، جرب دار، داراي خالهاي جرب مانند. |
Scabies |
خارش ، جرب ، گال. |
Scabietic |
خارش دار. |
Scabiosa |
(گ.ش.) ماميثا، ماميثاي صحرايي. |
Scabious |
دله دار، دله مانند، جرب دار، دلمه بسته ، كثيف ، نكبتي. |
Scabrous |
زننده ، هرزه ، ناهموار، زبر، پوسته پوسته ، دان دان ، خشن. |